محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

مامان و محمد حسین

پا گشا

سلام گل پسر مامان شاید باید بگم دارم روزهای سختی رو میگذرونم شب دیر میخوابم گاهی حتی تا 4 و 5 صبح بیدارام و روز در حال چرخوندن پسر بغلی خودم ولی خیلی شیرنه همین که یه لبخند کوچلو به مامان میزنی کلی آروم میشم خیلی خوبه که پیش هم هستیم شب میلاد امام حسن عسکری (ع) بابای امام زمان عمو و زن عمو رو پا گشا کردیم شما هم تا جایی که میتونستی دادو فریاد کردی آقا گل مهمونی رو تو یه رستوران گرفتیم مامان برای شما فرنی برداشته بود که مجبور نشه پیش مردم خودش بهت شیر بده اما داد و بیداد شما و نگاه های چپ چپ مردم باعث شد مامان کاری رو که دوست نداشت انجام بده هر چند چادر مامان باعث شد که کسی متوجه نشه چی کار میکنیم خدا رو شکر با همه اینا شب خوب...
21 بهمن 1392

یا علی اصغر (ع)

سلام پسر نازم مامان جون برات لباس گرفته بود و ما تنت کردیم که بریم مراسم شیرخواره ها ولی تو ترافیک موندیم و وقتی رسیدیم مراسم داشت تموم میشد. امیدوارم جزء یارای حضرت سیدالشهدا باشی و حضرتش از ما و شما قبول بکنه. آمین ...
24 آبان 1392

محرم

سلام امسال به خاطر وجود شما مامانی نمیتونه تو مراسم عزاداری شرکت کنه دل مامان برای تو مسجد نشستن حسابی تنگ شده, تلویزیون و  cd و ... هیچ کدوم نمیتونه جای مسجد رو پر کنه. وقتی صدای ناله تو بین بقیه مردم گم میشه خیلی بهت آرامش میده.  وقتی مراسم تموم میشه و سیل جمعیته که از مسجد خارج میشن حس خیلی خوبی به آدم دست میده. وقتی وارد مسجد میشی و در و دیوار مسجد رو سیاه پوش میبینی حس عذا و محرم تمام وجودت رو میگیره. بابا هم برای اینکه ما تو خونه کمتر تنها بمونیم کم میره مسجد. چند روز پیش بابا میگفت دلم برای لحظه ای که از مسجد درمیومدی بیرون تنگ شده. از خدا میخوام که شما گل پسر من حسینی باشی. انشالله   ...
19 آبان 1392
1