محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

مامان و محمد حسین

ماجرای تهران رفتن

1392/7/29 13:51
نویسنده : زهرا
232 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قندک من

بالاخره یه فرصت کوچک پیدا کردم که به خونه اینترنتی گل پسرم سر بزنم

امروز میخوام برا پسر نازم آقا محمد حسین جریان رفتن به تهران رو تعریف کنم:

قرار ما با خانم دکتر مصدق این طوری بود که مامان 15 روز قبل از عمل یعنی 15 شهریور تهران باشه.

ولی از اونجایی که مامان دلش نمی اومد بابا رو تنها بزاره و از طرف دیگه علاقه ای به آوارگی تو تهران نداشت و مامان جون(مامان مامان) باید خونه و زندگیش رو ول میکرد و با مامان می آمد و خونه مامان جون آواره میموند قرار شد یک هفته قبل یعنی 22 شهریور مامان عازم تهران بشه.

خلاصه  دو روز قبل مامان جون و خاله مامان اومدن و ساک گل پسر رو جمع کردن موند ساک مامان که اصلا توان و حوصله ای برا جمع کردن ساک خودش نداشت.

شب قبل از رفتن به تهران مامان به شدت کمر درد و پهلو درد داشت به طوری که تا صبح نتونست بخوابه ولی دلش هم نیومد آقای پدر رو بیدار کنه تا برن بیمارستان تا نزدیک های صبح که مامان خوابش برد و کمی حالش بهتر شد.

صبح زود بابایی رفت و حلیم گرفت بعد از صبحانه مامان نشست رو صندلی و به بابا فقط گفت که چه چیزهایی رو توی ساک بزاره.

خلاصه ساک گل پسر موند تو خونه  تا هفنه بعد که بابا قرار بود بیاد تهران ساک رو بیاره و مامان و بابا راه افتادن برن که مامان هنوز نگران دل دردهای شب قبل بود به بابا گفت بریم بیمارستان آیت ا.. موسوی(تنها محلی که امکان توکو وجود دارد) تا یه نوار قلب از گل پسر بگیرن تا با خیال راحت مسیر رو بگذرونن.

مامان که وارد بیمارستان شد گل پسرم داشت حرکت می کرد به همین دلیل شکم مامان سفت شده بود خانم مامایی که اونجا بود یه دست به شکم مامان زد و گفت:

خانم شما انقباض زایمان داری احتمالا دهانه رحمت باز شده بخواب معاینه کنم.ا

مامان خیلی نگران شد ناراحت از طرف دیگه میترسید نکنه کیسه آب پاره بشهنگران

خلاصه خانم ماما معاینه کرد و گفت چیزی نیست و دهانه رحم باز نشدهت

بعد مامان رفت برای نوار قلب,

خانم ماما: تپش قلب بچه خیلی بالاست کمی مایعات بخور و قدم بزن اگه پایین نیاد باید بستری بشی

مامان:ا

بابا:ت

خانم ماما:خنثی

بعد از خوردن مایعات هم تپش قلب شما گل پسر پایین نیومد البته من به خانم مامایی که اونجا بود گفتم که حرکات پسر من خیلی زیاده و خودم این رو احساس میکنم برا همینه که تپش قلب پسری بالا نشون میده ولی خانم قبول نرد و بعد از مشورت تلفنی با رزیدنت گفت باید بستری بشی

مامان: من بستری نمیشمکلافه

بابا: ا

خلاصه با رضایت خودمون از بیمارستان خارج شدیم.

تو راه با بابا قرار گذاشتیم که به مامانی چیزی نگیم چون زود نگران میشه و دست پاچه میشه

بعد از برداشتن خاله و مامانی راه افتادیم به طرف تهرانل

 بین راه بابا که حسابی دلش جوجه کباب میخواست از خیر مرغ خوشمزه ای که مامانی پخته بود گذشت و همه رو مهمون جوجه کرد و از آرامش من سوء استفاده.

وقتی رسیدیم تهران مستقیم رفتیم بیمارستان صارم و اونجا هم دوباره نوار قلب از پسر کوچلومون گرفتن و دکتر متخصص زنان با خونسردی گفت به خاطر حرکات زیاد پسرتون تپشش بالا نشون میده او اگر نه بیس تپش در حد نرمال هست.

بابا: ب

من:ه

خدایا شکرت از نگرانی در اومدیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان محمدمهدی
30 مهر 92 13:27
اوف از خوندنش دچار هیجان شدم.کاش از اول میگفتید مشکلی نبوده خداروشکر
بقیه شم زود بیایید بگید لطفا.نکنه برید دوباره یه ماه دیگه بیایید؟!!

ای جان ممنون که خوندید سعی میکنم زود بیام
مامان ثریا
13 آبان 92 16:11
سلام عزیزم یادم نیست قبلاواسه این پستت نظر گذاشتم یا نه اما منتظرم بیای بقیه شو برامون بنویسی ...
میشه یکم درد دل کنم باهات؟ این روزا زیاد من حالم خوب نیست ... دکترم شدیدا اصرار به طبیعی داره یعنی برای همه ی مریضاش همینجوریه ... منم اصلا زبون ندارم باهاش چونه بزنم و اصرار کنم من خییییییییییییییییییییییییییلی از طبیعی میترسم دلم میخواد سزارین بشم ...
همش شبها کابوس زایمان طبیعی و دکترم رو میبینم حتی یه بار دیدم با یه امپول گنده وایساده بالاسرم به زور میگه طبیعی بزا ...
الانم یه عالمه گریه کردم. ... همسرم هم میگه خودت انتخاب کن ... حالا موندم نمیدونم دکترم رو عوض کنم یا نه ... خیلی سردرگمم میشه یکم از سزارینت برام بگی؟

سلام
ممنون از لطفت اگه دوست داشتی شمارات رو برام خصوصی بزار باهام تلفنی حرف بزنیم
مامانی رادین جونی
14 آبان 92 2:27
خاله عککککککککککککککککککککککس بزار برامون
ما عکس قند عسل و میخواهیم ببینیم
زود باش و زود باش زود باش و زودباش

چشم