محرم 93
سلام پسر ناز مامان
خیلی وقت بود که نمیتونستم بیام برات مطلب بنویسم آخه کامپیوترمون مشکل پیدا کرده و نی نی وبلاگ اومدن با گوشی خیلی برام سخته.
فدات بشم که هر روز داری بزرگتر و شیرین تر میشی و مامان برات غش و ضعف میکنه.
از روز تولدت دیگه راه افتادی و الان دیگه خیلی خوب راه میری بدون اینکه زمین بخوری یا از کسی کمک بگیری.
این مدت یعنی ایام محرم هر شب با هم میرفتیم مسجد حسینیه اعظم و شما اونجا چند تا دوست پیدا میکردی و مشغول بازی میشدی.
یه شب هم اسباببازی بچه ها رو گرفتی و بهشون پس ندادی،هرچیزی که دست مردم میدیدی که شبیهش رو داشتی فکر میکردی ماله شماست و باید تصاحبش بکنی
یکی دو شب تو راه مسجد خوابت برد و مامان تونست یه مقدار از مراسم استفاده کنه.
فدات بشم که اینقدر ناز مبخوابی.
مادربزرگ من برات سفره حضرت علی اصغر (ع) نذر کرده بود و زنجیر خریده بود مراسم خوبی بود خدا از همه شرکت کننده ها، کسایی که کمک کردن قبول کنه. همینطور شما با اون لباس خوشگلت
انشاءالله که سالیان سال لباس مشکی عزای اقامون امام حسین علیه السلام رو بپوشی و تو مراسم عزاداری شرکت کنی.