مسلمون کردن گل پسر
سلام گل ناز مامان
خیلی وقت نمیکنم بیام و اینجا سر بزنم راستش چون شما کم میخوابی مامان سعی میکنه تو فرصت های کوچکی که پیدا میکنه به کارهای عقب افتاده خونه برسه یا یه کم بخوابه
و اما...
مامان تصمیم داشت بر اساس سنت و روایات شما رو تو 7 روزگی ببره برای ختنه اما همه اهل خانواده و فامیل ریختن سر مامان که چه خبره؟ چرا زود؟ بیچاره بچه
و مامان مجبور شد که دست نگه داره
40 روزگی مامان عزمش رو جزم کرد که حتما کار رو تموم کنه ولی از اونجایی که گل پسر ما حسابی خوش قدمه اون روز عقد تنها عموش بود
خلاصه باز هم عقب افتاد یک روز قبل از محرم مامان و بابا شما رو برداشتن که ببریم ولی از اونجایی که بابا یه دل خیلی کوچک داره و حالش حسابی خراب شده بود یه کارهایی کرد که بالاخره اون روز هم نشد
من :
سه شنبه 28 آبان دیگه تصمیم گرفتم قبل از واکسن 2 ماهگی حتما کار رو تموم کنم و دوباره بحث ها شروع شد ولی من دیگه تصمیم جدی گرفته بودم
میدونستم رو بابایی اصلا نمیشد حساب کرد بابا و مامان بابایی هم وضع بهتری نداشتن
پشت تلفن بابایی وضعش حسلبی خراب بود وای اگه میاومد.
خلاصه من و مامان و بابام شما رو برداشتیم و رفتیم کلینک سینا بماند که برای اینکه ختنه رو عقب بندازن چه حرفهایی شنیدم
بابای من میگفت بزار یکی رو بیاریم خونه من گفتم کسی دلش نمیاد با من بیاد تو خونه
خلاصه آقای تقیبیگلو کار رو تموم کرد که تازه چند روز بود که از حج تمتع اومده بود
خدا رو شکر زیاد اذیت نشدی و دو روزه خوب شدی و 3 آذر بردمت برای واکسن
الان هم داری گریه میکنی و من باید برم