اولین ها
سلام محمد حسین من
ایام فاطمیه شروع شده و مصادف شده با شروع سال
مامان و شما دو تایی رفتیم روضه این اولین بار بود که شما توی مراسم عزاداری حضرت زهرا شرکت میکردی.
از صمیم قلب برات دعا کردم که راهت از راه اهل بیت جدا نشه. انشاءالله
ماشاالله گل پسر من آروم نشست و تو مراسم و شلوغ نکردو مامان بعد از مدتها تو یه عزاداری کرد، البته قبل از اینکه شما خسته بشی اومدیم خونه.
توی این هفته شما در جلسات مسجد ما هم شرکت کردی و خدا رو شکر اونجا هم آروم بودی
این اولین حضور شما در مسجد نیست توی محرم هم شما رو مسجد برده بودیم.
این روزها اولین های زیادی داری
جمعه اولین بار بود که شما رو بردیم باغ، برای اینکه باغ خسته ات نکنه و جایی برای استراحت داشته باشی رفتیم باغه عمه مامان. جوجه کباب و حسابی خوش گذشت.
عمه جون که دید مهمون کوچلو داره و هوا داره سرد میشه با کمک بابا آوردن بخاری رو نصب کردن و توش نفت ریختن، من و شما هم تا آخر نشستیم پیش بخاری.
مامان تا الان سعی میکند شما رو به صاف خوابیدن عادت بده.
ولی حالا که خودت داری بزرگ میشی سیستم خوابت هم عوض میشه.
این ماه برای شما پر بود از اولین ها
اولین جیغ زدن و ذوق کردن
اولین چرخیدن و روی شکم موندن
اولین بار که تونستی انگشت شست پاتو به دهنت برسونی.
دیگه هر چیزی رو که میبینی خودت دستت رو به طرفش دراز میکنی و میگیری و سریع به طرف دهنت میبری.
اولین غذای کمی ( که خودش یه ماجرا بوده و هست)